خشونت، تبعیض و بیعدالتی همواره علیه مهاجران و اقلیتهای قومی و نژادی در بسیاری از کشورهای دنیا وجود داشته است. این خشونتها، تبعیضها و بیعدالتیها که میتوانند در سطوح فردی و ساختاری علیه مهاجران اتفاق افتند، ریشه در نگاه تقابلی دو مفهوم «خودی» و «دیگری» دارند؛ نگاهی که در آن هر چیزی که «خودی» نباشد، «دیگری» است. در این نگاه «دیگری» بهمثابه تهدیدی علیه امنیت «خودی»های مستقر در یک سرزمین انگاشته میشوند که باید به هسته ناشناخته و سخت آن نفوذ کرد و اطمینان حاصل نمود که این هسته سخت و ناشناخته برای «خودی»های مستقر از معنا تهی شده و به شکل دلخواه با ارزشهای درونی شده جامعه میزبان درآمده است.
ماجرای قتل طلبههای مشهدی توسط تبعه افغانستانی بار دیگر حساسیت مردم نسبت به حضور مهاجران و پناهجویان در کشور شده است. اگرچه رخ دادن چنین اتفاقاتی از بیخ و بن مذموم و محکوم است اما اندیشیدن به پارهای از نکات زیر برای جلوگیری از اتفاقات مشابه آتی خالی از لطف نیست.
۱. تقریباً پنج دهه از حضور مهاجران و پناهجویان افغانستانی در ایران میگذرد. در طول این مدت، فقدان ساختارهای قانونی و حقوقی که حق زیست مهاجران افغانستانی در کشور را به رسمیت بشناسد، موجب تضییع حقوق و ظلمهای ساختاری نسبت به مهاجران شده است. بنابراین در ساختاری که شئونات زیست اجتماعی و اقتصادی مهاجران را به رسمیت نميشناسد و مهاجران برای حل کوچکترین تا بزرگترین مشکلاتشان مجبور به تن دادن به روشهای غیرقانونی و غیررسمی هستند، قبح مفهوم جرم از بین میرود و این موضوع جرم و بیقانونی را به عرفی پذیرفتهشده در جامعه مهاجران بدل میکند.
۲. طی دهههایی که از حضور مهاجران در کشور میگذرد، خواسته یا ناخواسته یک «تهدید انگاری» از حضور مهاجران در کشور وجود داشته است؛ تهدید انگاری که ریشه اصلی عدم دسترسی مهاجران به خدمات اجتماعی بوده است. تسری این نگاه از سطح حکمرانی کشور به گفتمان مردم عادی جامعه موجب شده است که عدم به رسمیت شناخته شدن حقوق مهاجران به یک اصل پذیرفتهشده در ناخودآگاه مردم جامعه تبدیل و موجب تضییع مضاعف حقوق مهاجران شود. مسئلهای که تداوم انباشت آن میتواند موجبات خشم و تنفر مهاجران نسبت به مردم بومی را فراهم آورد.
۳. آری دشمن کسی است که داستانش را نشنیدهایم. پاسخ به این سؤال مهم است که طی دهههای گذشته تا چه حد در سطوح سیاستگذاری، آکادمیک و کنشگری اجتماعی سعی کردهایم روایتهای متفاوت از زیست مهاجران و چالشهایی که آنها با آن مواجهاند را منعکس و برای بهبود آن تلاش کنیم؟. شاید اگر چنین کرده بودیم حادثه مشهد و تنفر و خشم بهوجود آمده از آن به كل جامعه مهاجران افغانستاني تسري نمييافت. شايد اگر روايتهاي متفاوت و مثبتتري از زندگي مهاجران و منافعي كه حضور آنها براي كشور دارد، منعكس شده بود، در سطح جامعه بهجای مشاهده اعتراضات ضد مهاجرتی برخی از مردم، اکنون شاهد همذاتپنداری مردم با مهاجران افغانستانی بودیم که سالها با تمام مشکلات موجود شرافتمندانه و مسالمتآمیز در کنار مردم کشورمان زندگی کردهاند.
به قول حضرت حافظ ‘ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم/ از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم’. بنابراین سو استفاده ابزاری از حادثه رخداده در مشهد برای فشار بر مردمی که از پی دههها فساد، جنگ، تجاوز و افراطیگری به کشورمان پناه آوردهاند خلاف رسم مهماننوازی و رواداری است.
خواهناخواه بحران افغانستان و تسلط طالبان مهاجران جدیدی را از طرق قانونی و غیرقانونی به سمت مرزهای کشور خواهد کشاند. هیچ شکی نیست که برای جلوگیری از اتفاقات مشابه و تداوم زندگی مسالمتآمیز در كنار يكديگر نیازمند چارچوبهای قانونی پذیرش مهاجران و سیاستهای ادغامی هستیم که حق دسترسی مهاجران به خدمات اجتماعی را تضمین نماید.