مهاجرت زنان بیشازپیش به مسئلهی امروز پژوهشگران تبدیلشده است. اما پیش از هر تحلیلی باید پرسید که کدام زنان موضوع مطالعه هستند؟ منظور از زن مهاجر موردنظر، زن تحصیلکردهی شهری است که در یک خانواده ی غیرمذهبی و غیر سنتی به دنیا آمده است و به خاطر طبقهی بالای اقتصادی میتواند مقصد مشخص و بهتری را برای مهاجرت انتخاب کند یا یک زن حاشیهنشین، متعلق به شهری با امکانات محدود که از حمایت خانواده هم به صورت معمول بهرهمند نیست و ممکن است به صورت غیرقانونی حتی از مرزها بگذرد؟ منظور ما زنی است که همراه با خانواده به نیت زندگی خوب، از آب ها می گذرد و پناهنده میشود و یا زنی که با پذیرش تحصیلی و امتیازات مشخص شغلی، تصمیم به مهاجرت میگیرد؟
طیفهای گستردهای از زنان حضور دارند که هرکدام میتوانند جنبهای از چرایی مهاجرت زنان را برای ما باز کنند. دراینبین، خاورمیانه هم منطقهی وسیعی است که بهمثابهی یک کل واحد از زنان حاضر در این جغرافیا نمیتوان صحبت کرد. به همین خاطر باید مهاجرت زنان را با توجه به تلاقی مذهب، طبقه، زبان و قومیت، سن و.. تحلیل کرد و تحت تأثیر تحلیلهای تقلیلگرایانه از مهاجرت زنان قرار نگرفت.
پژوهشهای متعدد و آمارها نشان میدهند که مهاجرت دیگر امری مردانه نیست و زنان لزوماً بهعنوان همراه مردان، مهاجرت نمیکنند. یک زن تجربهی زیستی متفاوتی نسبت به یک مرد دارد، همین تجربهی زیستهی مبتنی بر نابرابری، نقطهی عزیمت پژوهشگر برای شناخت بیشتر دربارهی چرایی مهاجرت زنان میتواند باشد. تجربهی زیستهی متفاوت، ناشی از مردسالاری حاکم بر تاریخی است که بهصورت عام و بهمثابهی یک کل، جهان با آن درگیر بوده است و بهصورت خاص، در خاورمیانه هم به شکل متفاوت و مضاعفی، خودش را نشان داده است. این نابرابری تاریخی، ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی را در برمیگیرد. مردسالاری، میتواند در تمامی این حوزهها، یک زن را دچار چالش کند و او را با پدیدههایی مواجه کند که برای یک مرد هیچگاه به عینیت درنیامده است.
از ابتداییترین نهادهایی که زنان را با تبعیض مواجه میکند، خانواده است، خانواده، اولین جایگاهی است که نقشهای جنسیتی را در زن نهادینه میکند و کار خانگی بدون مزد را مبدل به مهمترین نقش یک زن میکند. در مصر، بیش از ۹۰ درصد زنان در طول زندگی خود، ختنه میشوند[1]، بررسی خشونت خانگی در اکثر کشورهای خاورمیانه، هنوز بهصورت رسمی در آمارها، نقش مهمی را بازی نمیکند و نهادهای نظارتی گسترده هم در قریب بهاتفاق این کشورها وجود ندارند. بافت سنتی و مذهبی خانواده در خاورمیانه که اکثریت آن را مسلمانان چه سنی و چه شیعه تشکیل میدهند، زنان را با مسائلی مواجه میکند که ناشی از فرهنگ متفاوت حاکم بر این خانوادههاست.
سازوبرگهای ایدئولوژیک در هرکدام از این نهادهایی مثل رسانه ، دانشگاه، مدرسه ....زن را تبدیل به سوژهای میکند که به انقیاد درآمده است و توانایی تحقق خود واقعیاش را ندارد. سوژهی«زن» در یک هزارتویی از نقشهای پیشینی، باید تلاشی چند برابر نسبت به مردان هم قشر و طبقهی خود بکند، تا بتواند در مسیری که میخواهد حرکت کند.
محیطهای کاری هم در این میان با توجه به همین نقشها، برای زنان، جایگاههایی از پیش تعیینشده و کلیشهای مشخص میکنند. در ایران، آمار اشتغال رسمی زنان در ۳۰ سال اخیر، تقریباً تغییر محسوسی نداشته است[2] و روزبهروز به آمار اشتغال غیررسمی زنان افزوده میشود. این در حالی است که مشارکت و حضور زنان در دانشگاه، رشد چشمگیری داشته است و این پیامدهای مشخصی در بازار کار دارد. زنی که در جامعهی خود بهصورت رسمی نمیتواند کار کند، چرا حضور در جامعهای دیگر را انتخاب نکند؟ جامعهای که درنهایت و در حداقلیترین شکل ممکن، بازهم میخواهد او را در میان آمارهای اشتغال زیرزمینی و غیررسمی دستهبندی کند. درواقع، اگر یک زن نتواند «خود» را در منطقهای که متولد شده است، محقق کند، چرا نباید برای احتمال دسترسی به امکانی دیگر، دست به انتخاب تجربهای دگرگون بزند و مخاطرات این تغییر را به عهده نگیرد؟ مخاطراتی که ساختارها از پیش بر او سوار کردهاند.
مهاجرت به کشورهای غربی از خاورمیانه در این بستر صورت میگیرد، زنانی که خودآگاهی نسبت به وضعیت و موقعیت خود پیداکردهاند در یکسو قرار میگیرند و در سمتی دیگر، ساختارهایی که متناسب با این خودآگاهی، نهتنها تغییر نکردهاند که قوانین عریان و مشخصی هم در اکثر کشورهای منطقه بر علیه حقوق زنان وجود دارد. بسیاری از کشورهایی که بهعنوان مقصد زنان انتخاب میشوند از این وضعیت زنان خاورمیانه بهصورت پیشینی آگاهاند و موجهای مهاجرت، زنانی را که از موقعیتهای تحصیلی، طبقاتی خوبی برخوردار نیستند، وارد مشاغلی با عنوان کارگر نیمه ماهر و بازار کار سیاه میکند .(اگر از آنها بهصورت مشخص سو استفاده نشود).
انواع سواستفادههای جنسی توسط کارفرما، آزار جسمی و روانی، شرایط کار استثمارگرایانه، غیرانسانی، بردگی زنان، به تعداد روزافزون، در طی جریان مهاجرت از کشورهای کمتر توسعهیافته به کشورهای پیشرفته، در بسیاری از گزارشات و پژوهشها، بیان شده است [3]
زنانی با امکانات اقتصادی مناسب و حمایتهای خانوادگی احتمال بیشتری دارد که بتوانند جایگاه مناسبتری از نظر شغلی برای خود فراهم کنند. جایگاهی که بهصورت ساختاری، در کشور مقصد تبعیضهای کمتری نسبت به آن وجود دارد، اما همچنان هم ممکن است اکثریت این مشاغل بر نقشهای کلیشهای زنانه مبتنی باشند، همانطور که در کشور مبدأ میتوان این تقسیمبندیها را مشاهده کرد.
درنهایت باید گفت جابهجایی میتواند منجر به زندگی خوب و تغییر در نقشهای جنسیتی هم بشود، اما میتواند نقشهای سنتی، نابرابری، انزوا و ازخودبیگانگی را هم در زن مهاجر، پدید بیاورد. فرودستی زنان، با تغییر و مهاجرت، از بین نمی رود. اما این فرودستی برای زنی که با آگاهی و انتخاب خود مهاجرت کرده است با زنی که بهناچار، به خاطر شرایط نابرابر اقتصادی، خشونتهای خانگی، ازدواج اجباری، تن به مهاجرت دادهاند، بدون شک متفاوت است. به همین خاطر باید همیشه مشخص کرد که از کدام تجربه ی زنانه صحبت میشود.
[1] https://egypt.unfpa.org
[2] .مرکز آمار ایران. https://www.amar.org.ir
[3] Piper Nicola. (2003).” Feminization of Labor Migration as Violence Against Women, International, Regional and Local Nongovernmental organization Responses in Asia”, Australian National University, Violence Against Women, Vol.9. No.6, June 2003