حاکمیت و لزوم مواجهۀ با واقعیت در حل مسئلۀ مهاجرت نخبگان

تاریخ انتشار
16:02:00 | 22 / 12 / 1400

حاکمیت و لزوم مواجهۀ با واقعیت در حل مسئلۀ مهاجرت نخبگان

blog-main-image

*گرچه جامعۀ ایران در حال حاضر فقر گسترده‌ای را تجربه می‌کند، اما این قشر از دانشجویان و تحصیل‌کردگان مهاجر معمولاً واجد چنین ویژگی نیستند. می‌توان گفت که دل‌چرکینی‌های این افراد عموماً به ادارۀ ناعادلانۀ کشور و تنظیم ناعادلانۀ مناسبات با منطقِ شایستگی‌ها است. * بخش قابل‌توجه و گسترده‌ای از نخبگان و متخصصان در یک بازی چند سر باخت برای حکومت، جامعه و آیندۀ کشور، معمولاً با نوعی دل‌چرکینی موجه یا غیرموجه و تمایل نداشتن به بازگشت، از کشور خارج می‌شوند. *تنها راه جذب نیروی انسانی متخصص، اثبات صلاحیت و شایستگی‌مان برای کاربستِ سرمایه‌های انسانی و مادی داخلی است؛ زمانی که ما نتوانیم کسی را با وجود علقه‌های زیادش به این کشور حفظ کنیم، جذب با کیفیت سرمایه‌های خارجی به طریق اولی ممکن نیست.

ایران کشوری مهاجرپذیر و مهاجر فرست محسوب می‌شود اما وجودنداشتن برنامۀ مدون مهاجرتی طی چهل سال گذشته موجب شده است که ایران نتواند برخلاف بسیاری از کشورهای مهاجرپذیر و مهاجر فرست دنیا از جریان‌های مهاجرتی کشور در راستای برنامه‌های توسعه‌ای خود بهره گیرد. درواقع بلاتکلیفی و ناآگاهی نسبت به مزایا و معایب جریان‌های مهاجرتی به/ از کشور موجب از دست رفتن تمام منافعی شده است که پدیده مهاجرت می‌توانست برای کشور در پی داشته باشد. با این دغدغه به سراغ دکتر فرشاد مؤمنی رفتیم و نظر او را در مورد مهم‌ترین مسائل مهاجرتی کشور همچون مهاجرت سرمایه‌های انسانی از کشور، عدم توجه جدی به مسئله مهاجرت در سطح حکمرانی کشور و دلایل وجودنداشتن انسجام بین برنامه‌های مهاجرتی و برنامه‌های توسعه‌ای کشور جویا شدیم:

ريشه مهاجرت دانشجويان و تحصیل‌کردگان از كشور از منظر اقتصاد سياسی چيست؟

برای مقدمه و پیش از ورود به بحث، خوب است که از تمام کسانی که برای انتشار سالنامه مهاجرتی ایران تلاش کردند، تشکر کنم. چراکه به نظر من سالنامه مهاجرتی امکانِ مشاهدۀ این پدیده را برای دغدغه‌مندانِ توسعه ملی در ایران، به شکلی روشن‌تر فراهم می‌کند. یقیناً وقتی نهادی با این هدف شکل می‌گیرد، کوشش پژوهشگران زیادی را باید ببینیم که با چه دشواری‌هایی به‌اصطلاح خون‌دل خورده‌اند که کاری با این کیفیت، به سطوحی از باروری برسد. درعین‌حال که محدودیت‌ها و معذوریت‌های چنین کارِ ارزشمندی را درک می‌کنم، ولی نفس وجود این اثر گران‌قدر و انتشار سالانۀ این گزارش را باید از دریچۀ مصالح توسعۀ ملی، سنجید و قدردان بود.

در خصوص این پرسش که از منظر اقتصاد سیاسی مطرح کردید، باید به این نکته تأکید کرد که اقتصاد سیاسی ایران به معنای دقیق کلمه، یک اقتصاد سیاسی رانتی است؛ ازاین‌رو باید اساس تداوم و بقای مناسباتِ رانتی را هم در دست‌کاری واقعیت یا پنهان‌سازی واقعیت‌های کلیدی جستجو کرد. دقیقاً از دریچۀ همین نکته است که شکل‌گیری چنین نهادی و انتشار چنین گزارش‌هایی، ازنظر من به‌مثابۀ تاباندنِ نوری روشنی‌بخش، به حیطه‌ای بسیار سرنوشت‌ساز و حیاتی است.

حکومت باید با آزاد گذاشتن دست اندیشمندان در مسیر اعتلای کشور تلاش کند؛ درواقع دولت به معنی حکومت، باید تمرین و امکان جسارت برای دیدن واقعیت‌ها را در ساختار درونی خودش ایجاد کند. چون یکی از دلایلِ ناپایداري نظام‌وار حکومت‌ها در ایران، فقدان همین آمادگی و گستاخی برای روبه‌رو شدن با واقعیت _ همانطور که هست_ مي‌باشد. بنابراین این سالنامه، به نوعی یک خدمت به کشور و حاکمیت هم محسوب می‌شود و امیدوارم فهم آن و قدردانی از آن را نیز شاهد باشیم.

اما در خصوص این که پدیدۀ «تمایل به نسبت فراگیر در میان دانش‌آموختگان کشور به خروج از ایران»، از منظر اقتصاد سیاسی چگونه تحلیل می‌شود، نیازمند مقدمات و کار جدی است که به بخشی از آن اشاره می‌کنم:

 به نظر من بخش کوچکی از این دانشجویان به انگیزۀ اعتلا بخشی به خود و سپس بازگشت به کشور، مهاجرت می‌کنند. بخش قابل‌توجه و گسترده‌ای از آن‌ها در یک بازی چند سر باخت برای حکومت، جامعه و آیندۀ کشور، معمولاً با نوعی دل‌چرکینی موجه یا غیرموجه و تمایل نداشتن به بازگشت، از کشور خارج می‌شوند.

نکتۀ مهم در این ‌باره این است که گرچه جامعۀ ایران در حال حاضر فقر گسترده‌ای را تجربه می‌کند، اما این قشر از دانشجویان و تحصیل‌کردگان معمولاً واجد چنین ویژگی لااقل به صورت حاد نیستند. می‌توان گفت که دل‌چرکینی‌های این افراد عموماً به ادارۀ ناعادلانۀ کشور و تنظیم ناعادلانۀ مناسبات با منطقِ شایستگی‌ها است. بنابراین باید گفت که این دل‌چرکینی‌ها باید موضوع شناسایی قرار بگیرد. اگر هم از میان همین افراد، کسانی به کشور بازگردند، با فقدان نظام پاداش‌دهی مناسب مواجه خواهند شد و این امر آن‌ها را سرخورده‌تر و مأیوس‌تر می‌کند. با این تفاسیر به نظر می‌رسد حکومت‌گران ایرانی در این زمینه _جز موارد استثنا_ همواره بازندۀ اصلی این میدان بوده‌اند.
 طنز تلخ اما آنجاست که این نیروهای باکیفیت، پس از مهاجرت عموماً تقدیم به کسانی می‌شوند که در تبلیغات رسمی به‌عنوان نظام سلطه و استکبار جهانی تلقی می‌شوند و با این نوع ادبیات، خطاب می‌شوند. بنابراین لزوم آگاهی‌بخشی به حکومت‌گران کشور از این ‌جهت اهمیت دارد که برای مثال کشوری انسان‌های باکیفیتی در وضعیتی که همان کشور به چنین افرادی بسیار نیازمند است، تربیت می‌کند و رایگان در اختیار دیگران قرار می‌دهد؛ وضعیتی که مصداق ضرب‌المثل «یکی بر سر شاخ، بن می‌برید».

حدود بیست سال پیش، کتابی می‌خواندم با عنوان «قرن آسیا» که برخی از پیش‌بینی‌های مهم دربارۀ قرن بیست‌ویکم نوشته‌شده بود. برخی از آن پیش‌بینی‌ها دربارۀ انتقال قدرت و ثروت از اروپای غربی و شمال آمریکا در قرن بیست و یکم به عمدتاً کشورهای شرق آسیا بوده است. درواقع نویسندۀ این کتاب، تلاش داشت که به ویژه از پدیدۀ قدرت گیری شگرفِ چین، رمزگشایی کند.

این کتاب از این جهت مهم است که بخش اعظم مهاجرت‌کنندگان از چین در دوران «مائو» و در دوران «دنگ شیائوپینگ»، با یک ویژگی مشترکِ دل‌چرکینی شدید از حکومت، از چین خارج شدند. اما آموزش‌ها و مناسباتشان در چین، گونه‌ای بوده است که آن مهاجران میان وطن، آینده و مردم چین با نارضایتی‌شان از حکومت قادر به تفکیک بودند. علاوه بر این، نویسنده بیان می‌کند که حرکت‌هایی که از دوران «مائو» شروع شد و در دوران «دنگ شیائوپینگ» شدت گرفت، در دوران بیست‌سالۀ منتهی به عضویت در سازمان تجارت جهاني و «گات» شد؛ یعنی در طی کمتر از دو دهه، توانستد صادراتشان را به بیش از هشتاد برابر برسانند. پیشرفت در صادراتی که با شبکۀ چینی‌تبارهای ساکن در کشورهای دنیا برایشان میسر شد؛ آن‌ها به قطب متقاضی محصولات ولو کم‌کیفیت‌تر و گران‌تر چینی تبدیل‌شده بودند. ما برای آموختن از چنین آموزه‌های عملیاتی باید از این تصویر سیاه و سفید نسبت به نخبگان کشورمان و البته سایر کشورهای جهان که یا با ما هستند یا بر ما، رها شویم.

   این پرسش شما در بنیادی‌ترین شکلش، یک پرسش تأکیدی است. بدیهی است که با این فهم از توسعه که معتقد است انسان هدفِ برنامه‌های توسعه، مهم‌ترین ابزار تحقق آن برنامه‌ها تعریف می‌شود. باید سازوکارهایی تعریف کرد که این نوع مهاجرت‌ها، به ضرر کشور تمام نشود.

به نظر شما مهم‌ترین اثر خروج نخبگان از كشور چيست؟ آيا برآوردي از ضرر و زيان ناشي از خروج هر فرد تحصیل‌کرده از كشور وجود دارد؟

اگر نخواهیم دچار اظهار نظرهای احساسی شویم، باید بگویم که پاسخ به این پرسش، بسیار دشوار است؛ چراکه واقعاً پاسخ آن نیازمند یک مطالعۀ دقیق و همه‌جانبه است. ما در علم اقتصاد مفهومی داریم به نام «هزینۀ فرصت ازدست‌رفته»؛ دراین‌باره، کشورهای پذیرندۀ این مهاجران تحصیل‌کرده بیان داشتند که ازای هر نیروی انسانی دانش‌آموخته، یک خالص درآمدی دو تا سه میلیون دلاری به دست می‌آورند.

 اما این نکته به آن معنی نیست که بخواهیم در چارچوب مناسبات کنونی ساختار نهادی ایران، حکم کلی برای این افراد صادر کنیم یا حتی میانگینی از آن هزینۀ فرصتِ ازدست‌رفته را به تصویر بکشیم. ما اجمالاً می‌فهمیم که یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اقتصادهای توسعه‌نیافته، این است که ظرفیت‌های بلااستفادۀ انسانی و مادی آن‌ها از حدود متعارف فراتر است و تنها کسانی می‌توانند این ظرفیت‌ها را بالفعل کنند که به سطوحی از دانایی و توانایی دست‌یافته باشند. و نکتۀ مهم این است که بخش قابل‌اعتنایی از کسانی که از ایران با ویژگی دانش‌آموختگی خارج می‌شوند و بالقوه یا بالفعل واجد آن اوصاف محسوب می‌شوند. اصلاً تضمینی نیست که اگر بمانند به شکل بایسته و کارآمد به کار گرفته شوند.

بنابراین من درواقع نمی‌توانم به شکار عدد و رقم مشخصی دست یابم، گرچه می‌توان در حیطه‌هایی کار کرد و به عدد و رقم‌هایی رسید، اما فعلاً من نمی‌توانم برای آن پاسخی داشته باشم.

به نظر شما چرا اهميت خروج مهم‌ترين سرمايه‌هاي انساني از كشور در سطح حاكميت ناديده گرفته مي‌شود؟

به چند صورت می‌توان به این پرسش پاسخ داد. نکتۀ اول این است که حکومت‌گران ما هرگز نشده است که دست‌کم در مقام شعار مدعی شوند که امور مطلوب و خوب را نمی‌خواهند. آن‌ها همواره شعار می‌دهند که در پی این امور مهم و اساسی هستند، اما به‌زعم من حکومتگران گرامی، آمادگی تن در دادن به لوازمِ در اختیار گرفتن آن چیزهای خوبی که می‌خواهند را هم تاکنون از خودشان نشان نداده‌اند. و مهم‌ترین کاری که می‌توان کرد، گوشزد کردن به سیاست‌گذار و حکومتگر است که برای رسیدن به چیزهایی که مطلوب می‌پنداری، لوازم دست یافتن به آن‌ها را هم در نظر بگیر و رعایت کن!

نکتۀ مهم دیگر در این مسئله، توجه به این امور بدون میل شخصی و بررسی آن با مناسبات شخصی است. برای مثال در «خاطرات محمد یگانه» آمده است: «من زمانی در صندوق بین‌المللی پول منصبی داشتم. به خاطر دارم که وقتی در آن دوران، شاه به نیویورک می‌آمد و با نخبگان آنجا صحبت می‌کرد، شخصاً به من گفت که به ایران بیا و در کشورت مفید باش» و به او پاسخ دادم که حاکمان ایران نسبت به ما «خوش استقبال و بد بدرقه‌اند». در ادامۀ این کتاب وقتی‌که «یگانه» با تضمین شخص شاه به ایران بازمی‌گردد و مسئول سازمان برنامه‌وبودجۀ کشور می‌شود. در بخشی از کتاب درباه هنگامی که ایران دچار شوک نفتی شده است، بیان می‌شود که شاه به محمد یگانه می‌گوید میزان شکایت‌ها از تو به‌واسطۀ محدود سازی بخشی از امور مورد نظر رانت‌جویان، بسیار بالاست و دفاع از تو از عهدۀ من هم خارج است. هدفم از این روایت کوتاه این است که اتفاقاً این نگاه شخصی و فردی به مسائل بنیادین از سوی حکومتگران ما سابقۀ طولانی دارد.

امروز هم که دانش‌آموختگان ما از ایران می‌روند، تنها کاری که می‌توانیم بکنیم آن است که «بد بدرقه» نباشیم. چراکه اگر نمی‌توانیم منزلت، امنیت و رفاه آن‌ها را فراهم کنیم، دست‌کم می‌توانیم کاری کنیم که این‌ها با دل‌چرکینی از وطنشان نروند. اگر هم دل‌چرکینی می‌روند، حداقل با کارهای بعدی‌مان آن‌ها را دچار سرخوردگی و موجب عبرت‌آموزی دیگران نشویم.

راه‌حل مهم از نظر من، گزارش‌های مکتوب از سوی اندیشمندان است تا با کمک به برقرار سازی امکان گفتگوی شرافتمندانه، آزادمنشانه برای آبادانی کشور تلاش کنیم.

با توجه به اينكه ما تاکنون نتوانستيم از ظرفيت‌هاي اقتصادي مهاجرت در راستاي منافع ملي خودمان استفاده كنيم، پيشنهاد و راهكار شما در اين زمينه چيست؟ (پديده مهاجرت ظرفيت‌هاي اقتصادي زيادي را در سطح منطقه‌اي و بين‌المللي فعال مي‌كند. چگونه از اين ظرفيت‌ها استفاده كنيم)

نکتۀ لطیف این بخش آن است که در بحث‌های مرتبط با سهم جذب سرمایه خارجی، ما علاوه بر سرمایۀ فیزیکی با سرمایۀ انسانی مواجهیم. به‌صراحت عرض می‌کنم که هیچ کشوری قادر به جذب کارآمد سرمایه‌های انسانی و مادی بیرونی نیست، جز اینکه ابتدا صلاحیت و شایستگی خود را برای کاربستِ سرمایه‌های انسانی و مادی از خود نشان دهد. زمانی که ما نتوانیم کسی را با علقه‌های زیادی که به این کشور دارد، حفظ کنیم، جذب با حفظ سرمایه‌های خارجی هم به طریق اولی ممکن نیست.
برای عمیق شدن در این مسئله، خوب است که به کتاب «نظام ملی اقتصاد سیاسی» نوشتۀ «فردیک لیست»، _یکی از بنیان‌گذاران مکتب تاریخی آلمان_ اشاره کنیم. دربارۀ اهمیت این کتاب باید گفت که عموماً اقتصاددان‌های توسعه باور دارند که از زمان نگارش این کتاب تا امروز، هیچ تجربۀ موفقی درزمینۀ توسعه اتفاق نیفتاده جز اینکه اصول، مبانی و جهت‌گیری‌هایش در چارچوب رهنمودهای این کتاب بوده باشد.

یکی از سؤال‌های مهم آن کتاب اين بود كه «چرا انگلستان در جذب سرمایه‌های انسانی در قرن نوزدهم موفق است؟». پاسخ اين سوال اين بود كه سفراي انگلستان محدوديت تدارکاتی و مالي براي جذب افراد مستعد و بااستعداد نداشتند. درواقع آن سفیرها موظف بودند تا بیشترین زمانشان را در شناسایی افراد باکیفیت صرف کنند. نکتۀ مهم آن است که توسعه، نوعی لوازم نرم‌افزاری مانند ایجاد امنیت و اعتماد نیاز دارد و کسانی که قصد به دست یافتن آن را دارند، باید به میزان اهمیت آن تلاش کنند.

همان‌طور كه مي‌دانيد از بعد از انقلاب مهاجران افغانستاني زيادي در ايران زندگي مي‌كنند. به نظر شما حضور اين مهاجران چه تأثیری بر سطح دستمزد، اشتغال و به‌طور كلي اقتصاد ايران داشته است؟چه راهكارهايي براي ادغام اقتصادي اين مهاجران در بازار كار ايران وجود دارد؟

 اصطلاحی در اقتصاد سیاسی توسعه وجود دارد و آن‌هم این است که برای کشتی‌بانی که فرمان کشتی‌اش هرز شده باشد، هیچ بادی، بادِ موافق تلقی نمی‌شود. این پرسش شما را اگر برای کشوری که برنامۀ مدون، پایبندی عملی به سند چشم‌انداز، اراده کافی و سازمان مناسب دارد، در نظر بگیریم، می‌توان پاسخ مطلوبی داد. اما اگر شرایطی مثل شرایط کنونی ما، که برای مثال دیوان محاسبات کشور می‌گوید: فقط از کانال بودجه، خلاف‌هایی سالانه حدود 2500 مورد اتفاق می‌افتد، مشخص است که چه وضعیتی است. با توجه به اینکه ما طی سالیان گذشته برنامه مدونی برای بهره‌گیری از ظرفیت مهاجران در کشورمان نداشته‌ایم بنابراین طبیعی است که طی این سال‌ها نتوانسته باشیم از ظرفیت مهاجران در راستای سیاست‌های اقتصادی، اشتغال و بازار کار کشورمان بهره گرفته باشیم.

در خصوص مهاجران افغانستانی، شخصاً با تعدادی از چهره‌های بسیار فرهیخته و صاحب صلاحیتی از افغانستانی‌ها، همکار و هم‌نشین بودم و می‌توانم بگویم که ما آن‌ها را در زمینه‌هایی گماردیم که نسبت بسیار ناچیزی با ظرفیت و توانمندی این افراد دارد. این همان کاری است که ما در سرزمینمان با نیروهای انسانی بومی انجام می‌دهیم.

تحولات اقتصادي در سطح جهاني، منطقه‌اي و خود كشور چه تأثیری بر روندهاي مهاجرتي از/ به كشور دارد؟

از این فرصت استفاده می‌کنم و همۀ مخاطبان این مصاحبه را به گزارش‌های امنیت دفاعی و گزارش امنیت تجاری امریکا طی ده‌سالۀ گذشته دعوت می‌کنم.

اکنون مجال آن نیست که نتیجۀ یافته‌های خودم را با جزییات مطرح کنم. اما لازم است بگویم که به اعتبار یک دگرگونی استراتژیکِ راهبردی در جهت‌گیری‌های بین‌المللی امریکا و به‌تبع آن در اروپای غربی و شرق آسیا، ما منطقه‌ای با چشم‌انداز پرتلاطم را پیش رو داریم و در این تلاطم‌ها آن چیزی که حیاتی است، قدرت انعطاف نظام‌های ملی برای نشان‌دادن واکنش‌های مساعد و به‌موقع با این شوک‌ها و تغییرهای ناگهانی است.

قابلیت تاریخی ایران، در این زمینه تأسف‌بار و غم‌انگیز بوده و به شرحی که اشاره کردم، ما به دلیل اینکه آن قدرت انعطاف را نداریم، فرصت‌ها را به تهدید تبدیل می‌کنیم، چه برسد به آنکه پیش‌دستانه از تهدیدها، فرصتی بسازیم.

در سال 1999، شورای روابط خارجی امریکا مأموریتی به موسسۀ «Rand» محول کرد با این موضوع که گفته مؤلفه‌های اصلی قدرت ملی، در اثر انقلاب دانایی در حال دگرگونی است. از موسسۀ رند خواسته‌شده بود که اصول جدیدی متناسب با اقتضائات زمانه طراحی کند تا امریکا بتواند قدرت‌های رقیب را به‌خوبی دیده‌بانی و پایش کند.

در آن گزارش از 164 شاخص، به‌عنوان ارکان قدرت ملی در عصر دانایی یادشده بود. پس از تجمیع و تلخیص داده‌های کلی، از رکن رکین قدرت ملی و قدرت انعطاف نظام ملی برای نشان دادن واکنش‌های مساعد و به‌موقع به شوک‌های داخلی و بیرونی نام برده شد.

آن شاخص یکتا، رابطۀ حکومت با مردم است. به نظر من وظیفه ماست که به شکل عالمانه راه برای نزدیکی مردم و جامعه ایجاد کنیم. چراکه در صورت بی‌توجهی ما، هزینۀ فرصت این مسئله روز به‌ روز بالاتر خواهد رفت. بنابراین با توجه به اینکه کشور ما در یک منطقه پرتنش واقع‌شده و در برابر تحولات جهانی از انعطاف بالایی برخوردار نیست و همچنین با توجه به کیفیت رابطه حاکمیت با مردم که طی سالیان گذشته آسیب‌های جدی به آن واردشده است، بنابراین من گمان می‌کنم که در صورت ادامه شرایط موجود جریان‌های مهاجرتی از / به کشور همچنان قوی و پایدار خواهند ماند.

نظرات کاربران
  • هنوز نظری ارسال نشده است

پیغام خود را بگذارید