توسعه طلبی مدرنیته غربی قرن ها پیش آغازگر حرکت بزرگ جمعیت هایی شد که به شالوده ی بسیاری از جوامع چندقومیتی جهان شکل بخشید. اگرچه مهاجرت پدیده ی تازه ای نیست. اما به عنوان پدیده ای متفاوت و متمایز از آنچه در گذشته بوده است باید به منزله ی بخشی از فرآیند ادغام جهانی و جهانی شدن در نظر گرفته شوند که طی صده ی اخیر شتاب گرفته است.
در دنیای به هم پیوسته امروز، مهاجرت به واقعیتی بین المللی تبدیل شده است به نحوی که طی ده های گذشته تغییر چشمگیری در ترکیب نیروی کار به علت افزایش جریان های مهاجرت جهانی به وقوع پیوسته است و همین امر موجب شده است که موضوع مهاجرت به دلایل متعدد در دستور کار سیاست گذاری کشورهای پردرآمد جهان قرار بگیرد. بر اساس برآوردهای جهانی ILO در سال 2017 کارگران مهاجر بین المللی چیزی در حدود 258 میلیون نفر بوده اند که از این میان 164 میلیون نفر را کارگران مهاجر تشکیل می دادند، بدین ترتیب بخش قابل ملاحظه ای از رشد و توسعه اقتصادی جهانی مرهون میلیون ها مهاجری است که در بخش ها و صنایع و مشاغل مختلفی درحال فعالیت هستند[1].
مطالعات مختلفی نشان میدهد که نرخ کلی مالکیت مشاغل در بین افراد متولد خارجی نسبت به بومیان در بسیاری از کشورهای توسعه یافته از جمله ایالات متحده، انگلستان، کانادا و استرالیا بالاتر است. 24 درصد سرمایه گذاری های ریسکی طی دهه های 1980 و 1990 در دره سیلیکون توسط کارفرمایان چینی یا هندی صورت گرفته است و مهاجران 25 درصد از شرکتهای جدید با فناوری پیشرفته که در سال 2006 فروشی بیش از یک میلیون دلار داشتند را راه اندازی کردهاند[2]. مهاجران سهم قابل توجهی از نیروی کار ایالات متحده را در طیف وسیعی از صنایع تشکیل می دهند. بیش از یک سوم کل کارگران در بخش های کشاورزی، ماهیگیری و جنگلداری و همچنین نزدیک به 25 درصد از کسانی که در رشته های کامپیوتر و علوم ریاضی کار می کنند، مهاجر هستند. بیشترین تعداد مهاجران در صنعت مراقبت های بهداشتی و خدمات اجتماعی فعالیت می کنند و بیش از 4 میلیون مهاجر این خدمات را ارائه می دهند. بنابراین به عنوان کارگران، صاحبان مشاغل، مالیات دهندگان و همسایگان، مهاجران بخشی جدایی ناپذیر از جوامع متنوع و کامیاب کشور آمریکا هستند و نقش بسزایی را در رشد و توسعه اقتصادی این کشور بر عهده دارند[3].
با اعمال سیاست های مولد، افزایش مهاجرت می تواند فرصت ها و مزایای جدیدی را برای کشورهای میزبان، کشورهای مبدا و مهاجران ایجاد کند. برای مهاجران، انتقال به کشورهای پیشرفته تر امکان دستیابی به درآمد بسیار بالاتر را ایجاد می کند. برای کشورهای مبدأ، درآمد بالاتر مهاجران در خارج از کشور می تواند به درآمد بالاتر برای خانواده های خود در خانه از طریق وجوه بازگشتی تبدیل شود که می تواند اثرات مثبت دیگری مانند بهبود معیشت و تحصیلات بهتر را ایجاد کند. شواهد موجود نشان می دهد که تأثیر کلی مهاجرت برای هر دو کشور مبدا و کشورهای مقصد مثبت است. مهاجرت می تواند نقش مهمی در رشد و توسعه اقتصادی کشورها داشته باشد. تنها در سال 2016، مهاجران 429 میلیارد دلار حواله یا وجوه بازگشتی را به کشورهای درآمد کم و متوسط ارسال کردند[4]. همچنین مهاجرت میتواند از سه طریق متنوع سازی مهارت ها و دانش، سرریزهای مثبت و ایجاد یک طبقه خلاق به سیستم نوآوری كمك كند[5].
اشتغال حوزه بسیار مهمی برای پیگیری و بررسی آثار و نتایج محرومیت های اقتصادی و اجتماعی ناشی از عواملی چون جنسیت، طبقه، سن، قومیت و اقلیت های مهاجر بوده است. مطالعاتی که در خصوص موقعیت مهاجران صورت گرفته است می تواند الگوهای تبعیض و نابرابری را بر حسب معیار های گوناگونی چون سطوح درآمد، تبعیض در استخدام، ترفیع شغلی، نرخ های بیکاری و بسیاری زمینه های دیگر و حتی اکنون در مبارزه با آنچه که اخیر جهان با آن درگیر شده است: ویروس کرونا آشکارا مشاهده کرد.
مراکز و سازمان های بهداشت و درمان در سراسر جهان متولیان اصلی مقابله با ویروس همه گیر کرونا شده اند ویروسی که سازمان بهداشت جهانی آن را پاندمی خوانده است. به صورت جهانی نیروی کار در حوزه بهداشت و درمان اتکای زیادی به مهاجران داشته است اما همواره توسط سیاست های دولت ها ورود این مهاجران متخصص به این حوزه کنترل شده است[6] اما پس از همه گیری ویروس کرونا شاهد این بوده ایم که سیاست های دولتی در خصوص به کارگیری مهاجران متخصص در حوزه بهداشت و درمان برای مقابله و پیشگیری ویروس کرونا انعطاف پذیر تر و سهل گیر تر شده اند. چرا که هم اکنون با بحرانی روبرو هستیم که بخش قابل توجهی از قربانیان آن افرادی هستند که به صورت مستقیم با پیشگیری و درمان مبتلایان با این ویروس درگیر هستند.
چندی پیش رئیس جمهور آمریکا به منظور مقابله با ویروس کرونا دستور تعلیق و جلوگیری از مهاجرت به ایالات متحده آمریکا را صادر کرد. اما این فرمان استثنایی برای محققان و کارکنان بخش بهداشت و سلامت قائل شده است. علاوه بر این سازمان های غیر انتفاعی و مستقلی همانند مرکز هستینگز در نیویورک فراخوانی در جهت پذیرش مهاجران مختصص در حوزه بهداشت و سلامت داده است، همچنین خبرگذاری تحلیل واکس در ایالات متحده به نیازمندی کشور به پزشکان و پرستاران خارجی به منظور مقابله با کرونا هستند و بدین ترتیب سیاست های مهاجرتی را ناکارآمد تلقی می کند. سناریو برای کشورهای دیگری چون بریتانیا المان و کانادا در خصوص سیاست های مهاجرتی و بکارگیری مهاجران متخصص در حوزه سلامت و مبارزه با کرونا به همین شکل است[7].
از طرف دیگر تبعیض و نابرابری محدود به بکارگیری بیش از حد نیروهای مهاجر دربخش درمان و سلامت نیست، بلکه مهاجران در مواقع بحران جزء اولین گروه هایی هستند که حمایت ها و خدمات دولتی از آنها سلب میشود و این مهاجران بنا به دلایل مختلفی نسبت به افراد و گروه های دیگر آسیب پذیرترند. بررسی دادههای بازار کار نشان میدهد که بسیاری از مهاجران در صنایع تحت تأثیر این بحران از جمله صنعت ساختمان و غذا فعالیت می کنند. علاوه بر این بسیاری از مهاجران به احتمال زیاد خود اشتغال بوده و دارای کار موقتی هستند که این امر آنها را در معرض خطر از دست دادن معیشت خود قرار می دهد و با توجه به اقامت بسیاری از مهاجران در سکونت گاه های استیجاری، تبعات ناشی از ویروس کرونا فشار مالی سنگینی را بر خانواده گارگران مهاجر وارد میکند و سلب حمایت های دولتی از این گروه، مهاجران را در شرایطی که اکثر گروه های عادی در جامعه از کار دست کشیدهاند، مجبور به ادامه فعالیت در این شرایط خطرناک میکند[8].
در حوزه علوم اجتماعی با یک رشته مطالعاتی تحت عنوان ” نقد شرق شناسی “روبرو هستیم که غالبا توسط نظریه پردازان و منتقدین ادبی و انسانشناسان فرهنگی برای نشان دادن دیدگاه های اروپامدارانه به جهان که اکنون مسلط بر جهان هستند ارائه شده است. دال مرکزی این نظریات را مفاهیمی چون ”دیگری“ و تفاوت تشکیل می دهد[9]. شرق شناسی در حقیقت یک سلسله رشته مطالعاتی و آکادمیک بوده است که درصدد شناخت فرهنگ های غیر غربی، قبیله ای و بومی با نگاهی آبژکتیو بوده است: بدین ترتیت شرق شناسی به عنوان یک زنجیره مطالعات آکادمیک در پیوند با قدرت در حوزه های متنوعی از علوم خود را عرضه می کند. دو اصل مهم در این گفتمان وجود دارد: اول اینکه جهانبینی حاکم بر تفکر شرق شناسانه قائل به تمایز هستی شناسانه و معرفت شناسانه میان شرق و غرب است و دوم اینکه در این گفتمان فرهنگ های غیر غربی به چشم غیر یا دیگری در نظر گرفته می شدند. این مفهوم دیگری دربردارنده ی این است که چه میزان اروپا خود را از مناطق دیگر جهان بافاصله می بیند. نهادهای غربی این دیگران و دیگری را بخش تاریک و ازسرگذرانده خود می دانند این دیگران برساخته توسط غرب که ناتوان از تغییر و سازگاری و همانندی هستند، هرچند بسیاری از این دیگری های برساخته، زاده و پرورش یافته همان کشورها هستند.
ادوارد سعید اروپامداری را چیزی می داند که به گونه ای انفعالی در فرهنگ و تحقیقات علمی یا نهادهای مربوط انعکاس نیافته است، بلکه نوعی گسترش و توزیع آگاهی ژئوپولیتیک در بین متون زیباشناسی، تحقیقی، اقتصادی، اجتماعی و تاریخی و … می داند. بنابراین باید این رویکرد را در پرتوی پیوند نامیمون دانش و قدرت از صده های گذشته مورد توجه قرار داد که اکنون پهنه خود را در عرصه های مختلف اجتماع گسترش داده است و به امری بنیادی در ناخودآگاه غربی مبدل شده است. از جهت دیگر این رویکرد موجد یک سلسله علایقی است که به طرق مختلف خود را خلق و حفظ و بازتولید می کند[10].
بدین ترتیب رویکرد اروپامدارانه ریشه خود را به شیوه های مختلف در نهادهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع غربی گسترانیده است و اکنون شاهد آشکار شدن چنین رویکردهایی در خصوص این دیگران مهاجر هستیم که با بکارگیری آنها در شرایط بحران جهانی کنونی که از آن ها شهروندانی درجه دو می سازد.
رویکرد اروپامدارانه در غالب گفتمان شرق شناسی موجد تمایز گذاری میان انسان غربی و غیر غربی بوده است و پیامد همین برداشت قوم مدارنه و غیر انسانی نسبت به این دیگران در شرایط بحران کنون جهانی به مهاجران شاغل در بخش درمان و بهداشت، اولویتی درجه دوم می دهد. و با همین رویکرد تنگ اندیشانه انعطاف پذیری خود را برای به کارگیری بیشتر از این مهاجران در آنچه خط مقدم مقابله با ویروس کرونا خوانده می شود نشان می دهند.
به نظر می رسد باید ریشه کنترل و مقاومتی که سابقا در پذیرش و بکارگیری مهاجران در حوزه سلامت وجود داشت و انعطاف پذیری به وجود آمده در پی شیوع ویروس کرونا را در افق رویکرد اروپامدارانه و تبعیض نهادی ساختارهای اقتصادی و سیاسی این کشورهای پیش رفته جستجو کرد. گویی برای درک بهتر اثرات اجتماعی شیوع ویروس کرونا ناگزیریم به مفاهیمی چون هویت فرهنگی، طبقه، نژاد، قومیت رجوع و آن ها را در بررسی هایمان لحاظ کنیم.