مهاجرت برای سیاست؟؛ پاسخ‌های محمدرضا جلائی‌پور به پرسش‌های نشریهٔ صدا

تاریخ انتشار
13:20:00 | 21 / 09 / 1400

مهاجرت برای سیاست؟؛ پاسخ‌های محمدرضا جلائی‌پور به پرسش‌های نشریهٔ صدا

blog-main-image

برآمدن نسل‌های دوم و سوم مهاجران در سیاست ملی در کشورهای اروپایی و آمریکا نشانه و نتیجهٔ رفع/کاهش انواع تبعیض مبتنی بر نژاد، نسب، مذهب و زبان مادری است که هم در قوانین و رویه‌های استخدام و ارتقا و هم در فرهنگ و زیست‌بوم اجتماعی و سیاسی نهادینه شده‌است و به افزایش بهره‌گیری کشورهای میزبان از توان شهروندان با تبارهای دیگر برای افزایش کیفیت حکمرانی‌شان می‌انجامد. اجازه بدهید همین‌جا ابراز تاسف کنم که باوجود این‌که درصد مهاجران افغانستانی و فرزندانشان که بعضا در ایران به دنیا آمده و ده‌ها سال زندگی کرده‌اند از جمعیت ایران بسیار بیشتر از درصد ایرانی‌تباران از جمعیت نروژ یا آمریکا است، اما متاسفانه نه‌تنها جامعه و حاکمیت ایران پذیرای رشد بدون تبعیض و برآمدن آن‌ها در سیاست نبوده، که حتی بعد از چند ده سال زندگی حتی تابعیت مبتنی بر خاک و زندگی ده‌هاساله هم به آن‌ها نداده است، آن‌هم در شرایطی که اغلب این مهاجران هم‌فرهنگ و هم‌زبان و هم‌مذهب و هم‌سایهٔ ایرانیان بوده‌اند. برای کاهش انواع تبعیض علیه مهاجران در ایران نیروهای مدنی و افکارعمومی‌سازان و سیاست‌گذاران گام‌های برنداشتهٔ زیادی دارند.

پاسخ‌های محمدرضا جلائی‌پور به پرسش‌های نشریهٔ صدا (شمارهٔ ۸۸، ۱۳ آذر ۱۴۰۰)

1. صدا: به نظر شما، انتخاب یک ایرانی (و بطور کلی، فردی با ریشه و تبار بیگانه) در کشورهای اروپایی و آمریکایی در مصادر اجرایی و سیاسی، مبتنی بر چه بسترها و ریشه‌هایی است و چه تصویری از آینده سیاست را با خود به همراه دارد؟

محمدرضا جلائی‌پور: برآمدن نسل‌های دوم و سوم مهاجران در سیاست ملی در کشورهای اروپایی و آمریکا نشانه و نتیجهٔ رفع/کاهش انواع تبعیض مبتنی بر نژاد، نسب، مذهب و زبان مادری است که هم در قوانین و رویه‌های استخدام و ارتقا و هم در فرهنگ و زیست‌بوم اجتماعی و سیاسی نهادینه شده‌است و به افزایش بهره‌گیری کشورهای میزبان از توان شهروندان با تبارهای دیگر برای افزایش کیفیت حکمرانی‌شان می‌انجامد. اجازه بدهید همین‌جا ابراز تاسف کنم که باوجود این‌که درصد مهاجران افغانستانی و فرزندانشان که بعضا در ایران به دنیا آمده و ده‌ها سال زندگی کرده‌اند از جمعیت ایران بسیار بیشتر از درصد ایرانی‌تباران از جمعیت نروژ یا آمریکا است، اما متاسفانه نه‌تنها جامعه و حاکمیت ایران پذیرای رشد بدون تبعیض و برآمدن آن‌ها در سیاست نبوده، که حتی بعد از چند ده سال زندگی حتی تابعیت مبتنی بر خاک و زندگی ده‌هاساله هم به آن‌ها نداده است، آن‌هم در شرایطی که اغلب این مهاجران هم‌فرهنگ و هم‌زبان و هم‌مذهب و هم‌سایهٔ ایرانیان بوده‌اند. برای کاهش انواع تبعیض علیه مهاجران در ایران نیروهای مدنی و افکارعمومی‌سازان و سیاست‌گذاران گام‌های برنداشتهٔ زیادی دارند.


2. صدا
: برخی منتقدان، رسیدن ایرانی‌تبارها به موقعیت‌های سیاسی را نشانه ظرفیت و توان ایرانیان برای رشد در جامعه‌ای دموکراتیک می‌دانند؛ حال آنکه در همان جوامع و پس از ۴۰ سال، هنوز جریان اپوزیسیون نتوانسته رشد کند و دچار ضعف‌های جدی گفتمانی و سازمانی است. این دو مساله را چطور می‌توان با هم جمع کرد یا آنکه قیاس آنها مع‌الفارق است؟

محمدرضا جلائی‌پور: ایرانیان مهاجر نمونهٔ معرف و نمایایی از کل جامعهٔ ایران نیستند و اغلب هم از نظر تحصیلات و هم سرمایه‌های اقتصادی و نمادین‌ و اجتماعی‌شان از میانگین جامعهٔ ایران بهره‌مندترند و عجیب نیست اگر در جامعهٔ مقصد هم از میانگین شهروندان تواناتر شوند. نتیجه هم این شده که مثلا در کشورهایی مثل آمریکا و بریتانیا ایرانیان از مهاجران نسبتا موفق محسوب می‌شوند. بخشی از مهاجران تحصیل‌کرده و کارآفرین شاید اگر در ایران می‌ماندند هم موفق می‌شدند و رشد می‌کردند. اما مهاجرانی که به دلایل سیاسی یا مذهبی ناچار یا مایل به مهاجرت می‌شوند اغلب بعد از مهاجرت آزادی عمل بیشتری دارند. این‌که چرا اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور سازمان و گفتمان قدرتمندی ندارد به نظرم بیشتر مربوط به فرهنگ و نهادهای سیاسی ایرانیان است و چندان ارتباطی با جامعهٔ مقصد ندارد. اغلب ایرانیانی که در مهاجرت هم اپوزیسیون فعال سیاسی می‌مانند، چندان جذب جامعهٔ مقصد نشده‌اند و در واقع خانهٔ ذهنی‌شان ایران مانده است و به نظرم قیاسشان با نسل دوم مهاجرانی که به کلی در جامعهٔ مقصد ریشه دوانده و بالیده‌اند مع‌الفارق است.
 
3. صدا: ارتقای ایرانیان مهاجر و یا ایرانی‌تبارها در مناصب سیاسی و اجرایی کشورهای غربی (همچون انتخاب مسعود قره‌خانی به ریاست پارلمان نروژ)، چه تاثیری بر فضای سیاسی داخل ایران و به‌ویژه نسل‌های جوان‌تر خواهد داشت؟ آیا می‌توان انتظار داشت، الگویی تازه از مهاجرت با هدف "سیاست‌ورزی در ساختارهای سیاسی دیگر" نیز در میان این نسل شکل بگیرد؟

محمدرضا جلائی‌پور: به نظرم تاثیر چندانی ندارد. چون اساسا رشد سیاسی در هر کشور مستلزم دهه‌ها زندگی در متن و بطن جامعهٔ میزبان و آشنایی با ظرایف و دقایق فرهنگی و اجتماعی و نهادهای سیاسی آن است. به همین دلیل است که ایرانی‌تبارانی که در جامعهٔ مقصد رشد سیاسی قابل توجهی کرده‌اند تقریبا همه از نسل دوم و سوم مهاجرانند و هویت ملی جدیدشان بر هویت ملی ایرانی‌شان به وضوح می‌چربد و بعضا حتی زبان فارسی‌ و شناخت‌شان از جامعه و سیاست ایران ضعیف است. بسیار بعید است بتوان در دههٔ سی و چهل (و حتی بیست) زندگی از ایران مهاجرت کرد و در سیاست جامعهٔ‌ مقصد به ردهٔ رهبری رسید و نمونه‌ای برای آن سراغ ندارم. نمونه‌هایی که این روزها خبر شده‌‌اند هم همه از کودکی ساکن آن کشور بوده‌اند. سیاست‌ورزی موثر از پیچیده‌ترین مهارت‌هاست و به سادگی نمی‌توان این مهارت را از جامعه‌ای به جامعهٔ دیگر منتقل کرد. ریشهٔ در خاک یا ده‌ها سال آبیاری در همان کشور می‌طلبد. کسی که چند دهه از زندگی‌اش گذشته و می‌خواهد عمرش را صرف سیاست و خدمات همگانی کند، بهتر است مهاجرت دائمی نکند و در عین حال بکوشد به تلاش‌های جمعی و نهادینه برای کاهش و رفع انواع تبعیض برای استخدام و ارتقا در مناصب سیاسی کمک کند. اما در آکادمی یا کارآفرینی و کسب‌وکارهای نو لزوما چنین نیست. برای همین ایرانیان زیادی داریم که در ایران لیسانس یا فوق‌لیسانشان را گرفته‌اند و بعد از مهاجرت اساتید و پژوهشگران قابلی در دانشگاه‌های پیشرو شده‌اند. در سیلیکون‌ولی هم چهره‌های موثری از جوانان نسل اول و دوم مهاجر ایرانی‌ می‌بینیم. 


4. صدا: در سال‌های اخیر شاهد تصویب قوانین یا برخوردهای قضایی و امنیتی با مدیران اجرایی و حتی برخی سیاستمداران درجه اول تحت عنوان "دوتابعیتی" یا حضور بستگان آنها در خارج از کشور بوده‌ایم. این هراس و این برخوردها را تاچه‌حد قابل‌قبول می‌دانید؟ و چرا در کشورهای غربی، این نگاه امنیتی به "دوتابعیتی‌ها" (حتی در مورد کشورهایی چون ایران) وجود ندارد و آنها امکان ارتقا در ساختار سیاسی را دارند؟

محمدرضا جلائی‌پور: متاسفانه این هم نشانه‌ای از یک زنوفوبیا/بیگانه‌هراسی حاد در نهادهای امنیتی و قضایی ماست. گویی فرض‌شان این است که هر کس دوتابعیتی است، به خصوص اگر علوم انسانی و اجتماعی خوانده، جاسوس و مزدور است، مگر این‌که خلافش ثابت شود (و متاسفانه اغلب حتی بعد از اثبات خلافش هم سوء ظن‌های امنیتی ادامه می‌یابد). کار به جایی رسیده که حتی پژوهشگران خوش‌سابقه، ایران‌دوست و منصفی در ردیف فریبا عادلخواه را هم متهم می‌کنند. درحالی‌که حدود ۱۳۰ هزار ایرانی‌ و ایرانی‌تبار که در دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی سابقهٔ تدریس و پژوهش داشته‌اند و ده‌ها هزار ایرانی و ایرانی‌تبارِ صاحب سرمایه و تجربه در کشورهای مختلف جهان، سرمایه‌ای بزرگ و ازدست‌ندادنی برای ایران‌اند، اگر تبادل و سفر بیشترشان تمهید شود و نه تهدید. دوتابعیتی‌های دوستار ایران که جای خود، حتی تمهید و تسهیل سفر و مبادله و مراودهٔ پژوهشگران و متخصصان و متنفذان توانای غیرایرانی هم می‌تواند به بهبود تصویر ایران در جهان و انتقال تجربه و دانش و فناوری و افزایش قدرت ایران و کیفیت حکمرانی‌اش کمک کند. حتی اگر در سطح ریاست جمهوری و کابینه و مناصب بسیار حساس منع به‌کاری‌گیری دوتابعیتی‌ها دلایل موجهی داشته باشد، در سطوح دیگر نباید نهادهای حکمرانی و مدنی ایران را از توان دوتابعیتی‌های باصلاحیت محروم کرد.

نظرات کاربران
  • هنوز نظری ارسال نشده است

پیغام خود را بگذارید