خاورمیانه و بنیادگرایی دینی

تاریخ انتشار
18:07:00 | 15 / 06 / 1400
عضو گروه کاری : گروه مهمان

خاورمیانه و بنیادگرایی دینی

blog-main-image

با توجه به اینکه ایران با آمریکا در تضاد و درگیری است، خروج آمريكا از افغانستان مي‌تواند موجب افزايش نفوذ ايران در افغانستان و به طور كلي در منطقه شود اما از طرف ديگر حضور طالبان در افغانستان، مي‌تواند موجب تشديد تحركات تروريستي در نقاط مرزي ايران شود. پیش بینی می‌شود حداقل طالبان در کوتاه‌مدت امتيازهاي زيادي را به دولت ايران خواهد داد. ایران می‌تواند با آن‌ها وارد مذاکرات شود و برای امنیت شيعیان ایران و هزاره‌ها، زبان فارسی و امنیت زنان تضمین قابل‌توجهی را دریافت کند و به فرآیند صلح در افغانستان کمک کند. البته نمی‌توان خوش‌بین بود و با توجه به اینکه طالبان، گروهي افراطی و تندرو است و از سوي ديگر هم با زبان فارسی و هم با تشیع مشکل دارد، در بلند مدت امكان تغيير در قواعد بازي وجود خواهد داشت

تاریخچه‌ی جمعی ما نسبت به حکومت‌داری طالبان با خشونت، باورهای ارتجاعی و عقاید خشک و سطحی از دین گروه خورده است؛ همان چیزی است که پس از بازگشت طالبان موجب فرارهای دسته‌جمعی افغان‌ها به کشورهای مجاور یا پناهندگی گسترده شده‌ است، اهمیت افغانستان در منطقه خاورمیانه و همسایگی آن با ایران، اهمیت پیش‌بینی سرنوشت این کشور را دوچندان کرده است. از این رو با آقای دکتر روح‌اله اسلامی، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مصاحبه‌ای تنظیم کردیم تا به ابعاد مختلف بنیان‌های دینی طالبان و ایده‌ی طالبان جدید از منظر اندیشه‌ی سیاسی، بپردازیم. این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:


مصاحبه‌ی اختصاصی رصدخانه مهاجرت ایران با دکتر علي اسلامی، دکتری علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد:


این روزها مطالب زیادی درباره‌ی طالبان و بازگشت این گروه به قدرت در افغانستان مطرح می‌شود، از جمله برخی کارشناسان ادعا می‌کنند که طالبان دچار تحول فکری شده و روش‌های خشونت‌بار و تروریستی خود را کنار گذاشته (و یا دست‌کم تعدیل کرده) است. به نظر شما طالبان چه تحولاتی را از سر گذرانده و آیا این تغییرات در حدی است که ایده‌ی «طالبان جدید» را بپذیریم و باور کنیم که طالبان، دیگر یک گروه تروریستی به حساب نمی‌آید؟


 اگر قرار باشد طالبان را از حیث تاریخی بررسی کنیم، در واقع به زبان ساده می‌توان گفت این گروه، «طلبه»هایی هستند با رویکردهای مذهبی که در منطقه پشتونستان، _منطقه‌ای در بین پاکستان و افغانستان_ زندگی می‌کنند.


اهمیت ویژه‌ي آموزش مذهبی برای طالبان به حدی است که مدارس مذهبی مثل مکتب‌خانه‌ها و حوزه‌های علمیۀ سطح پایین برای کودکان نیز در ساختار آموزشی آنان تعریف شده است. در واقع نتیجۀ آموزه‌های همین مدارس است که از کودکی دشمنی با علم، تکنولوژی، غرب و مدرنتیه در طالبان نهادینه شده است. زندگی قبیله‌ای، فقر شدید، باورهای تند مذهبی مربوط به اهل تسنن (قرائت نقلی از دین) از دیگر ویژگی‌های جامعۀ طالبان است.


مسیر اندیشۀ سیاسی طالبان از امارت اسلامی در سال 2001 تا انفجار برج‌های دوقلو:


طالبان در مسیر تاثیرگذاری‌ اجتماعی و سیاسی‌شان، با هدف مبارزه علیه کمونیست‌ها و گروه‌های مارکسیستی ِتحت حمایت شوروی، رشد کردند. پس از فروپاشی شوروی، گروه‌های تحت حمایت این کشور نیز در افغانستان شکست می‌خورند و طالبان قدرت را به دست می‌گیرد. قدرت‌یابی طالبان تا آن‌جا پیش می‌رود که با تصرف هر شهر نسبت به شهر دیگر، «امارت اسلامی افغانستان» را در مدت پنج سال، تا سال 2001 میلادی تشکیل دادند. وضعیت پنج ساله‌ی حکومت‌داری طالبان با اعمال محدودیت و فشار بر شهروندان همراه بود: اجبار به فرزند‌آوری، ازدواج در سن پایین، محدودیت در رفت‌‌وآمد زنان ولو در صورت همراهی با محارم. این مسئله درخصوص مردها هم به ‌نوعی دیگر بود، آن‌ها باید آموزش‌های مذهبی می‌دیدند و ازدواج‌های زودهنگام می‌داشتند.


آن‌ها نمونۀ یک جامعۀ سنتی، بدوی بودند که ساده‌ترین فهم را نسبت به حکومت داشتند؛ یک حکومت ساده، ارتجاعی و مخالف مظاهر مدرن. گشت‌هایی برای نظارت بر اجرای احکام اسلامی در ملا عام، پرچمی با نام «لا الله الا الله»، عدم باورداشت به حکومتی غیر از حکومت خدا، نشانگر فهم بدوی آن‌ها نسبت به خدا و دین است.


 
انفجار برج‌های دوقلو؛ تروریست‌ نامیده‌شدن طالبان و از دست دادنِ تایید امریکا:


پس از انفجار برج‌های دوقلوی امریکا، موضع این کشور نسبت به طالبان تغییر کرد. بعد از حملۀ آمریکا، شکست می‌خورند و تعدادی از آنها به کوه‌های اطراف این کشور، پناهنده می‌شوند و طرفدارانشان کم می‌شود. در واقع تعداد تقريبي آنها به 30 تا 40 هزار نفر می‌رسید. اما بعد از مدتی دوباره عضوگیری را شروع می‌کنند. در این میان، دولت مدرن افغانستان با پایه‌های اندیشۀ لیبرالیستی و قرارداد اجتماعي، قانون اساسی می‌نویسد و بر اساس آن جامعه افغانستان زیر و رو می‌شود، تکنولوژی، اطلاعات، موبایل، کامپیوتر، دانشگاه، نهادهای دولتی، ارتش، مدرن می‌شود. اما در این میان، طالبان مجدد قدرت می‌گیرد و رفته‌رفته از سمت مرزهای پاکستان نفوذ می‌کند و با سیاستی قبیله‌ای و قومیتی پشتونستانی، شهرها را یکی پس از دیگری فتح می‌کند.


آنها در سال‌های 2010 و 2014 تقریباً چهل درصد افغانستان را در اختيار مي‌گيرند، ساختارهای قضایی‌ به‌خصوص در بین طوایف و روستاها را در دست مي‌گيرند و کم‌کم برای سیاست‌های بین‌المللی‌شان، مذاکراتی را با چین و ایران و روسیه و حتی آمریکا آغاز می‌کنند.


پیشتر فقط کشورهای پاکستان و عربستان و امارات متحده عربي طالبان را به رسمیت می‌شناختند. پس از مدتی، اين گروه با تاسیس دفتری دیپلماتیک در قطر، علیه امریکا فعالیت می‌کنند: مانند انفجار برخی از پایگاه‌های تحت حمایت‌ افغانستان، راه‌ها و مدارس. دولت افغانستان هم در این میان با فساد حاكميت را بیش از پیش تضعیف می‌کند. مردم کشور در این زمان بیش از هر وقتی ترسیده اند و طیف سنتی کاری علیه این جریان انجام نمی‌دهد و طیف مدرن هم توانی برای مقابله ندارد.


پس از مدتی، امریکا هم مانند شوروی در سال‌های نه‌چندان دور، مدعی می شود که توان همکاری ندارد و نیروهای خود را از این کشور خارج می‌کند، اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان فرار می‌کند و در بازه‌ي 9 روز، تمام افغانستان به اشغال نيروهاي طالبان درمي‌آيد؛ ارتشي 300  هزار نفری افغانستان در برابر طالبانی که کلا 70 هزار نفر بودند شکست خوردند.


با تمام این تفاسیر می‌توان دريافت که طالبان قدرت حکومت‌داری ندارد، آنها هنوز عقب‌افتاده‌اند، نیروی انسانی و سواد کافی ندارند. مهمتر اينكه، مردم افغانستان تغییر کرده‌اند، آنها با اینترنت و موبایل‌های شخصی‌شان در شبکه‌ها و رسانه‌ها فعال شده‌اند و این یعنی طالبان هر کاری که بخواهد نمی‌تواند انجام دهد یا حداقل انتظار داشته باشد، جهان «طالبان جدید» را باور کند.


گرچه رهبران طالبان، دنیادیده‌تر و باهوش‌تر شده‌اند و سعی می‌کنند از خودشان تصویر متساهل و متخصص نشان بدهند، اما زنان، جوانان و تحصیل‌کرده‌ها در حال خارج‌شدن از این کشورند و به نظر می‌رسد دوباره زنان را در خانه‌ها حبس کنند و برای شغلی غیر از مشاغل پرستاری و معلمی براي فعاليت در شغل دیگری اجازه نداشته باشند.

 
یکی از دیگر سوالات مهم درباره تسلط مجدد طالبان بر افغانستان، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران است؛ به نظر شما حضور این گروه در قدرت نسبت به دولت پیشین افغانستان برای ایران دارای منافع است؟ و یا این گروه به دلیل ماهیت ایدئولوژیک خود که بر مدار تفسیری از اندیشه اهل سنت استوار است در نهایت برای ایران مضر خواهد بود؟


با توجه به اینکه ایران با آمریکا در تضاد و درگیری است، خروج آمريكا از افغانستان مي‌تواند موجب افزايش نفوذ ايران در افغانستان و به طور كلي در منطقه شود اما از طرف ديگر حضور طالبان در افغانستان، مي‌تواند موجب تشديد تحركات تروريستي در نقاط مرزي ايران شود. علاوه بر این‌ها، اشرف غنی در امور دیپلماتیک، همراهی لازم را با ایران نداشت. مثلا درباره‌ي مسئله‌ي آب و محیط‌زیست، مانع از روابط ایران می‌شد و این در حالی بود که ایران در ابعاد مختلف حامی افغانستان بود. اما با روي كار آمدن طالبان و با توجه به نقشي كه ايران مي‌تواند در تثبيت حكومت طالبان در افغانستان ايفا نمايد، پیش‌بینی می‌شود كه حداقل در کوتاه‌مدت طالبان امتيازهاي زيادي را به دولت ايران خواهد داد. ایران می‌تواند با آن‌ها وارد مذاکرات شود و برای امنیت شيعیان ایران و هزاره‌ها، زبان فارسی و امنیت زنان تضمین قابل‌توجهی را دریافت کند و به فرآیند صلح در افغانستان کمک کند.


البته نمی‌توان خوش‌بین بود و با توجه به اینکه طالبان، گروهي افراطی و تندرو است و از سوي ديگر هم با زبان فارسی و هم با تشیع مشکل دارد، در بلند مدت امكان تغيير در قواعد بازي وجود خواهد داشت. به طور كلي و با توجه به اينكه شيعيان در اقليت هستند، ما با حكومت‌هاي ملي سكولار بيشتر مي‌توانيم تعامل داشته باشيم تا با حكومت‌هاي ديني و مذهبي كه به لحاظ ماهوي با ما متفاوت هستند.


ما بیشتر در مورد سیاست خارجی‌مان در افغانستان منفعل بودیم و نتوانستیم فعالیت ویژه‌ای را پیش ببریم و طرحی داشته باشیم، شاید بخاطر مسائل و درگیری‌هاي سیاسی در ایران، کرونا، بحران اقتصادی، بحث انزوا و تحریم ایران بوده که ما امکان فعالیت در این عرصه را از دست داده‌ایم.
 
به طور کلی آیا میان طالبان و گروه تروریستی داعش تفاوت کلان و معنی‌داری وجود دارد؟ این تفاوت‌ها ناشی از چیست؟


داعشی‌ها در ابتدا عضوی از طالبان بودند. طالبان در آن زمان، گروهی نظامی داشت به‌نام القاعده که علیه آمریکا کار می‌کردند. بعدها این افراد از این گروه جدا شدند و در عراق و سوریه فعالیت کردند. آنها با تاسیس گروهی به نام دولت اسلامی عراق و شام، در نامه‌ای از آن‌ها خواستند تا با ایشان متحد شوند. اما با توجه به اینکه داعش خیلی سریع پیشرفت کرد و با این حال در بلند مدت، زمانی که مجدد به طالبان درخواست همراهی دادند، پاسخی که شنیدند اینگونه بود: طالبان گفتند ما امارتیم شما (داعش) خلافت هستید.


می‌توان گفت که دولت داعش الگوی خلافت‌محور را در دستور کار قرار دادند و جریان فکری بودند با عقاید تندی که مطلقا با شیعیان و ایرانیان میانه‌ي خوبی نداشتند. اما طالبان، نرمش‌هایی از خود نشان دادند و در بره‌هه از زمان برخی از متفکران شیعیان را به رسمیت شناختند. بطور کلی می‌توان گفت طالبان، امارت محور و افغان‌‌محورتر هستند و بیشتر در قلمرو افغانستان می‌خواهند فعالیت کنند. این دو از هم متفاوتند اما در کل مبانی فکری‌شان خیلی شبیه هم هستند و اگر تفاوت‌هایی وجود دارد، در جنبۀ عملی و سیاسی است. هیچ کدام، گروه دیگر را تایید نمی‌کنند، اما به لحاظ فکری هر دوي اين گروه‌ها گروه نقل‌گرای متعصب تندروی تروریستی هستند.


با توجه به اینکه ۹۰ درصد تریاک، هروئین و مورفین جهان از افغانستان تامین می شود و از طریق مسیر بالکان (که ایران هم جزئی از آن است) به اروپا ترانزیت می شود، به نظر شما حضور طالبان در قدرت چه تاثیري بر بازار مواد مخدر خواهد داشت ؟


درست است که کشت‌نکردن تریاک یکی از مسائلی است که طالبان مدعی شده، اما با توجه به گردش مالی کشت 500 میلیاردی‌ تریاک و مشتقاتش، باورپذیری آن دشوار است که طالبان دست از کشت این محصول بردارد. به نظر می‌رسد طالبان این امر را با قیمت‌گذاری‌‌های مشخص در انحصار خود بگیرد و مصرفش را در خود افغانستان محدود کند یا مجازات‌هایی برای آن تعیین کند. تصور می‌شود که با صادرکردن این نوع از مواد مخدر اتفاقا با اید‌ه‌ي آسیب زدن به غیرمسلمان‌ها جدیت بیشتری در تولید تریاک داشته باشد و بدیهی است که برای صنایع داورسازی و پزشکی همچنان برخی از مزارع را نگه داشته‌ باشد. چراکه اصلی‌ترین منبع اقتصادی طالبان و افغانستان، تریاک است و این حتی در دوره تسلط آمریکا هم قطع نشد. در دوره‌ای که طالبان هم قدرت داشتند قطع نشد و هیچگاه هم قطع نخواهد شد.
 


  • منبعی برای این محتوا منتشر نشده است
  • نظرات کاربران
    • هنوز نظری ارسال نشده است

    پیغام خود را بگذارید