در این بحث، میکوشم جایگاه نخبگان را در جامعهای چون ایران که متاسفانه مرتب با بحران روبهروست، تبیین کنم. بحث من، ذیل این ارزیابی ارائه میشود که متاسفانه بخش قدرتمندی در کشور ما «ضدتوسعه» است؛ یعنی، اصولا توسعه و افزایش توانایی جامعه را در ابعاد مختلف مادی و معنوی برنمیتابد و چون توسعه را امری غربی میداند، با آن نگاهی مخالف دارد. بههمین دلیل، نیروها یا بخشهای قدرتمندی که ضدتوسعه هستند، متاسفانه ضدنخبگان و شایستگان هم هستند و این، یکی از دلایلی است که حکومت ما بهرغم اینکه برآمده از یک انقلاب مردمی است، همچنان با ناکارآمدی روبهروست و این روند، رو به افزایش است. بهطوریکه اگر قبلا کشور با بحرانهای 10ساله روبهرو بود، حالا بازه زمانی بحرانها خیلی کوتاهتر شده است. من در اینجا توضیح میدهم که چرا نمیتوان از نخبگان برای اداره بهتر امور و بهبود وضعیت جامعه استفاده کرد؟
1- منظور از نخبه و ذکر یک دلیل برای رویکرد ضدنخبه
نخبگان یا طبقه الیت (برآمدگان) در هریک از حوزههای اجتماعی افرادی هستند که بهخاطر پارهای تواناییها در آن جمع، برآمد میکنند و بالا میآیند. ما به این افراد، نخبه میگوییم. این پدیدهای نیست که فقط مختص جامعه خاصی باشد. همه جوامع در سپهرهای مختلف زندگی جمعی، با برآمدگان یا نخبگان روبهرو هستند. مثلا در سپهر دانشگاهی، عدهای از استادان هستند که سرآمدترند و واقعا استاد هستند، نه آنکه فقط عضو هیئتعلمی باشند. همین وضعیت را در سپهرهای هنری، سیاسی، اقتصادی و... هم میبینیم. برآمدگان ممکن است در حوزههای کاری خود، مدارک هم داشته باشند؛ ولی صرف مدرک داشتن برای نخبه شدن کافی نیست. آن شایستگیها و تواناییها مهم است. مثلا در حوزه اقتصادی، ما «برادران ارج» را داشتیم. آنها این توانایی را داشتند که هفتاد هشتاد سال قبل با امکاناتی محدود در جنوب شهر تهران، دست به تولید وسایل موردنیاز خانگی مردم بزنند و کار را به جایی برسانند که این کارخانه، بتواند نیازمندیهای خانوادههای ایرانی را با کیفیتی مناسب ارائه دهد. بنابراین، «برادران ارج» را میتوان «نخبه اقتصادی» خواند؛ درحالیکه «فعال اقتصادی» در این کشور زیاد داشتهایم. یکی از نظریههای مهم درباره توسعه و آبادانی کشورها در دو سه دهه اخیر، توجه بیشتر به عامل انسانی، و توجه به نخبگان و شایستهسالاری است. درحالیکه نظریههای پیشین مثلا بر سرمایهگذاری در بخش صنعت یا کشاورزی یا خدمات تاکید میکردند.
چنانکه در مقدمه بحث هم اشاره کردم، یکی از مشکلات جامعه ما، مخالفت بخش قدرتمندی از حکومت با «توسعه» است و به همین دلیل، با نخبگان هم مخالف است. ممکن است بپرسید که مستند این ادعا کجاست؛ آنهم در شرایطی که متخصصان زیادی در کشور فعالیت دارند؟ اتفاقا، حرف اصلی همین است. ما از نخبگان نمیتوانیم استفاده کنیم. من هیچوقت برخی کارشناسان امنیتی را فراموش نمیکنم. میگفتند اصلا نخبگان بروند از این کشور، شما هم بروید! من به این خاطر، حرف کارشناس امنیتی را مثال میزنم و به آن استناد میکنم که آنها نمونهای از بخش قدرتمند قدرت هستند که میتوانند با افراد برخورد کنند. همین الان هم که با موج خروج نخبگان از کشور مواجه هستیم، میبینیم کسی به تشویش نمیافتد. یعنی، ما از یک طرف برای توانایی کشور به نخبگان و برآمدگان در همه حوزهها و کسبوکارها نیاز داریم و از طرف دیگر، ابایی نداریم که آنها را به انفعال، کار نکردن و حتی رفتن از کشور وادارد.
2- ممانعت از برآمد نخبگان
یکی از مشکلات جامعه ما در ربط بحث نخبهگی این است که اصولا در شرایطی هستیم که همکاری نمیکنند که نخبگان بالا بیایند. به بیان دیگر، در جامعه استعدادهای زیادی هستند که ممکن است مکتوم بماند و بالا نیاید و برآمد نکند. اتفاقا، یکی از شرایطی که میتواند به برآمد نخبگان کمک کند، نحوه حکمرانی است. دراینباره، چند مثال در چند حوزه طرح میکنم. یکی، همین محیطهای دانشگاهی است. با این مصوبات و چارچوبهایی که شورایعالی انقلاب فرهنگی درست کرده، در شرایطی هستیم که گروههای علمی دانشگاهها مشکلات زیادی دارند تا بتوانند افراد شایسته را استخدام کنند و بهکار بگیرند. چراکه به جای چهرههای علمی و دانشگاهی، این حراست و گزینش هستند که تعیینکنندهاند. به همین دلیل، بسیاری از نیروها اصولا نمیتوانند وارد دانشگاه شوند تا بعد شناخته شوند و برآمد کنند و در بحرانها به کمک جامعه بیایند.
عین همین مشکل را ما در حوزه اقتصاد داریم. در حوزه اقتصاد، بهجای آنکه کاری کنند تا شرایط برابر و رقابتی برای همه کنشگران اقتصادی فراهم شود، شرایطی را فراهم آوردهاند که اقتصاددانان از آن بهعنوان «اقتصاد رانتی» نام میبرند. یعنی، افرادی مثل «برادران ارج» که میتوانند لوازم خانگی را با کیفیت بالا و قیمت مناسب تولید کنند، نمیتوانند پولدار شوند و به منابع عمومی دسترسی پیدا کنند. فقط کسانی به این منابع دسترسی دارند که بتوانند از ضوابط و امکانات و ارتباطاتی که در حوزه اقتصاد ایجاد کردهاند، بهرهمند شوند که نماد آن را در اقتصاد خصولتی یا ماجرای تولید واکسن دیدیم. پول و ارز را دادند به یک موسسه غیرتخصصی و غیرمرتبط با واکسن.
در سیاست هم، همین روند حاکم است. اصولا نظارت استصوابی اجازه نمیدهد نیروهای خوب و بااستعداد وارد پارلمان شوند و شناخته شوند و برآمد پیدا کنند و مردم از توان آنها استفاده کنند. این درحالی است که یکی از نقاط درخشان تاریخ ما آنجاست که چهرهای همچون محمد مصدق به مجلس راه پیدا میکند. اما خیلی وقتها در کشور ما اجازه داده نمیشود که محمد مصدقها شناخته شوند.
3- مورد ویژه نخبگان زن
در همین فضا، برخورد و فشار ویژهای متوجه نخبگان زن میشود. بالاخره، زنان نیمی از جامعه هستند که در میان آنها هم، چهرههای نخبه فراوان حضور دارند. موانع برآمدن نخبگان زن بسیار بیشتر از مردان است. دلایل فرهنگی و مردسالاری وجود دارد که اصولا علاقهای به فعالیت زن در حوزه عمومی ندارند. این مانع فرهنگی، در بسیاری جوامع وجود دارد و جامعه ما هم کموبیش به آن مبتلاست. البته، برخی محققان میگویند اتفاقا جامعه ایران از این لحاظ، جامعه متساهلتری است. البته، ما امروز زنان جراح و مهندس و استاد دانشگاه داریم؛ اما اجازه داده نمیشود از میان آنها نخبهای برآمد کند و موثر باشد. پس از انقلاب، امکان ورود زنان به دانشگاهها فراهم شد تا جایی که دختران ۷۰درصد صندلی دانشگاهها را تسخیر کردند. اما در زمان احمدینژاد، سهمیهبندی کردند و میزان دانشجویان دختر را پایین آوردند. بااینوجود، همین الان همچنان تعداد دانشجویان زن بیشتر است. یعنی، زنان از این فرصت استفاده کردند و خودشان را نشان دادند. ولی اجازه برآمد به آنان داده نمیشود. الان کسانی را مسئول بخش زنان قرار دادهاند که مهمترین نگرانی آنها، حضور زنان در ورزشگاههاست و البته، فرزندان خودشان سبک زندگی آزاد دارند و در کشورهای دیگر زندگی میکنند. چنین وضعیتی برای زنان، خیلی تحقیرآمیز است. من وقتی از خودم میپرسم چرا یک دختر 20ساله باید اینگونه خودش را در اعتراضات خیابانی به آبوآتش بزند؛ برداشت شهودیام این است که این دختر شاهد تحقیر مادر خود است که درس خوانده، اما نتوانسته بدرخشد. بیجهت نیست که در اعتراضات اخیر، فعالترین قشر زنان و دختران هستند. چراکه در کشور ما، فضا برای برآمد زنان ایجاد نشده است و الان، جمعیت زنان دارد واکنش نشان میدهد.
4- ضدیت با نخبگان فرهنگی
متاسفانه در کشور ما، نهتنها اجازه بالیدن به نخبگان نمیدهند؛ بلکه مقامات رسمی در این دولت ضدیت میکنند که خیلی کمسابقه است. مثالی میزنم. در این دولت میبینیم که تشویق هنرمندان و نویسندگان و ارتقای تئاتر و سینمای ایران و تمهید تقویت نیروهای فرهنگی، در رویکردی بیسابقه رسما هنرمندان فیلمهای ایرانی را که در جشنوارهها جایزه گرفتهاند، زیر سوال می برند. این، مصداق تضعیف نخبگان فرهنگی است. وقتی شما آنطور هنرمندان را تهدید میکنید، اینها هم چنین واکنش نشان میدهند. هنرمند مگر جز توجه مردم، پایگاه و پشتوانه دیگری دارد؟ شما که چنین آنها را تهدید میکنید، توقع دارید در بحرانها برای شما چه موضعی بگیرند؟
ما اینبار دیدیم تعداد هنرمندانی که کنار اعتراض کنندگان قرار گرفتند، متمایز بود. یکی از دلایل آن، حضور مسئولانی است که ضدنخبه فرهنگی هستند. وقتی اینطور عمل میکنند، اتفاق بدی که رخ میدهد این است که جامعه هم همینطور عمل میکند. مثلا وقتی اصغر فرهادی یک جایزه معتبر جهانی را کسب میکند، هر ایرانی سرش را بالا میگیرد. اما میبینیم از یک طرف طیفهایی از رسانههای منتسب به نهادهای رسمی به او حمله میکنند و از طرف دیگر، بخشی از جامعه هم حمله میکند. من شاهد بودم که آقای اصغر فرهادی پس از اینکه یکی از جوایز را گرفت، در صحبتهای خود کلمات خاصی به کار برد و از نظر منتقدان، خوب کنار مردم قرار نگرفت. بعد، بخشهایی از جامعه بهتندی به ایشان حمله کردند که این، نشانه رویکرد بد بخشی از جامعه به نخبگان است.
5- نخبهگرایی منفی
ما در کنار این موارد، با نوعی نخبهگرایی منفی هم مواجه هستیم. یعنی، چون فرد برآمد کرده و توانایی دارد، ممکن است این خطر پیش بیاید که نخبگان یا طرفداران نخبگان، این توانایی و نخبهگی را وسیلهای کنند و آن را بر سر «عامه» مردم بزنند و شکاف نخبه/عامه را پررنگ کنند. این، رویکرد قابل دفاعی نیست. چون اولا، هرکسی در زمینهای میتواند نخبه باشد. لذا نخبهگی اختصاصی کسی نیست. معمولا کسانی که کار خود را بر حوزه خاصی متمرکز کنند و عمری را برای آن صرف کنند، برآمد میکنند و به یک مکانیک، مغازهدار، پزشک، استاد، فرزند، مادر و پدر و... خوب و شناختهشده تبدیل میشوند. لذا اگر کسی در حوزهای برآمده، اصلا به این معنی نیست که در حوزههای دیگر هم سرآمد و شایسته است و دیگران شایسته نیستند. بهاینمعنا، اگر قرار باشد نخبهگرایی در برابر مردم و شهروندان عادی، وسیله تحقیر دیگران قرار بگیرد؛ اصلا قابلدفاع نیست. اتفاقا، نباید با اتکا به نخبگان، خصوصا دولتها، حقوق برابر شهروندان را مخدوش کنند. وقتی دولت موظف به رعایت حقوق همه شهروندان باشد، آنوقت اگر مو از سر یک نفر کم شود، ناچار به پاسخگویی خواهد بود. نخبهگرایی در معنای منفی آن، میتواند در جهت تحدید حقوق عامه شهروندان باشد. راه مقابله با این مسئله آن است که دولت نهادی برای تامین حقوق برابر همه مردم باشد؛ اعم از نخبه و غیرنخبه. در شرایط فعلی دولت حتی حقوق خودیها را هم رعایت نمیکند.
6- استفاده نکردن از نخبگان
در شرایط بحران، مسئولان و نهادهای رسمی از نخبگان انتظار دارند به آنها در حل مسئله کمک کنند که انتظار درستی هم هست. اما مسئله این است که اصلا از نخبگان استفاده نمیکنند. مثل فردی که مریض است و دکتر هم بیماری او را تشخیص داده، اما آن فرد اصلا نسخه پزشک را عمل نمیکند. در مورد همین اعتراضات اخیر این مسئله را بهخوبی میبینیم. اصلا باید دید گشت ارشاد چه بود که بچههای مردم را بگیرند و ببرند و به اینجا ختم شود. اینهمه مجتهد چنین برخوردهایی را مغایر موازین شرع و اسلام دانستهاند، از نظر اجتماعی هم که بهجای برقراری نظم، تعارض را شکل میدهد و جرقه انفجار اجتماعی را میزند. حال که بحران بهوجود آمده، باید مسئولان واکنشی متناسب از خود نشان دهند و حداقل، همراهی کنند. در چنین مقاطعی، نقش نخبگان خیلی مهم است و میتوانند بهموقع، راهنمایی کنند. بعد از وقوع حادثه، دولت باید میآمد و عذرخواهی میکرد و قول پیگیری میداد. البته، این کارها تاحدی انجام شد. اما مردم قبول نمیکنند. چون میگویند شما تاکنون در چند پرونده قول پیگیری دادهاید و درست درنیامده است. ما چطور به شما اعتماد کنیم؟ همان موقع، نخبگان کشور پیشنهاد دادند یک هیئت حقیقتیاب تشکیل دهید شامل یک پزشک قابلقبول جامعه علمی و مدنی، یک حقوقدان موردپذیرش حقوقدانان و یک مدیر اجرایی باسابقه و معروف به عدالت و انصاف، و به آنها ماموریت دهید موضوع را بررسی کنند و به اطلاع مردم برسانند. قوهقضائیه هم رسیدگی کند. اما این کار را نکردند؛ صرفا گفتند پیگیری میکنیم. جامعه هم اعتماد نمیکند.
یا در مورد اصل گشت ارشاد، صریح باید اعلام میشد که خودتان به نتیجه رسیدهاید این اقدامات مفید نیست تا مردم احساس کنند که درد آنها را درک کردهاید. فراتر از این، چه اشکالی داشت مسئولان اعلام کنند قوانینی را که در جامعه تحمیل سبک زندگی میکند، بازنگری کنیم. روند کنونی، حتی برای آن سبک زندگی که مدنظر خود حکومت است، اثر سوء دارد و مردم در برابر آن، مقاومت میکنند. به همین جهت است که از نخبگان و نخبهگی و کار کیفی برای مدیریت بحرانها نمیتوانیم استفاده کنیم.
7- تخریب سطوح بالای تحصیلات دانشگاهی
یکی از مسائلی که از زمان دولت احمدینژاد شروع شد، تخریب نمادهای نخبگی در کشور بود. تحصیلکرده بودن گرچه شرط کافی برای نخبهگی و برآمدن نیست؛ اما بههرحال، مدارک دانشگاهی و اعتبار آنها اهمیت دارد. نمیشود مدارک دانشگاهی را نادیده گرفت. مخصوصا در امور حیاتی مثل پزشکی، مهندسی و علوم انسانی. در حادثه متروپل دیدیم که ناگهان ساختمان فروریخت و دهها نفر جان باختند. دانشگاهها جایی است که در آن، مدارک تحصیلات عالی داده میشود. ما در کشور، دانشگاهها را پولی و تجاری کردیم. آنها را لوث کردیم. نتیجه این وضعیت، همین خریدوفروش رساله و پایاننامههایی میشود که جلوی دانشگاه تهران شاهد آن هستیم. بهاینترتیب، ممکن است فردی دکتر شده باشد، اما واقعا دکتر نباشد. این، نماد بارز از بین بردن نمادهای نخبهگی است. این خیلی خطرناک است. وقتی کسی پزشک، دندانپزشک یا جراح میشود؛ باید توانایی داشته باشد که قرار بوده آن را در دانشگاه و موقعیتهای علمی کسب کند. شما وقتی اینها را سهمیهای و پولی میکنید، اصل مدرک دانشگاهی لوث میشود و الان، شده است. وقتی چنین افرادی وارد دولت هم شوند و مسئولیت بگیرند، طبیعی است که چرخ امور در گل بماند، مشکلات انباشته شود و بحرانها درمان نشود.
8- یک رخداد قابلتوجه
در جریان اعتراضات اخیر، اتفاق جالبتوجهی در دانشکده علومپزشکی دانشگاه شیراز رخ داد؛ دانشگاهی که از دانشگاههای مادر و مهم کشور است و بسیاری از نخبگان از چنین دانشگاههایی برمیآیند. در تجمعی که دانشجویان در پی درگذشت مهسا امینی برپا کردند، ازیکسو دانشحویان مرد شعار میدادند: «زن، زندگی، آزادی» و ازآنسو، دانشجویان زن پاسخ میدادند: «مرد، میهن، آبادی». از منظر توسعه، این یک رخداد جهانی است که زن و مرد چنین شعار بدهند. اما در رسانههای رسمی، اصلا این رخداد را نمیبینید. یعنی، یک پدیده مدنی انسانی باارزش جهانشمول، نادیده گرفته میشود. این پست خبری را در هر جای جهان ببینند، تحسین میکنند. اما رسانههای رسمی و صداوسیمای ما نهتنها اصلا آن را نمیبینند، بلکه دانشجویان معترض را اغتشاشگر مینامند. آنوقت از وانانی که کف خیابان هستند، چه انتظاری میتوان داشت؟
9- استراتژی نادرستی که ادامه دارد
آخرین نکته این است که معضلات این کشور، احتیاج به درمان و اصلاح دارد. سیاستهای داخلی و خارجی کشور باید اصلاح شود. اما کارگزاران این اصلاح چه کسانی هستند؟ البته، یکی از آنها نخبگان هستند. اما کارگزاران موثرتر اصلاحات، خود شهروندان و نیز بخشهای اداری کشور هستند. متاسفانه، قدرت گرفتن نگاه ضدتوسعهای باعث شده تا مدام درمان دردها و معضلات جامعه به تعویق بیفتد. به جای آنکه از توسعه و افزایش تواناییهای کشور و تحقق الزامات آن دفاع کنند، تمدنهایی که در تاریخ جهان سر برآورده، با طراحیهای قبلی بوده است. باید به مدت طولانی اقداماتی در مسیر توسعه کشور انجام شود که در نتیجه آن، ممکن است تمدن هم شکل بگیرد. در غیر این صورت، مدام با حرکتهای اعتراضی مواجه میشویم.
در ربع قرن اخیر در برابر اعترضات که شکل گرفته، مدام از «جمع کردن ماجرا» گفتند؛ اما ماجرا هر بار به شکلی ادامه یافت. یک سال است «دولت یکدست» تشکیل دادهاند که برای برپایی آن، نهتنها اصلاحطلبان که حتی علی لاریجانی را هم تحمل نکردند. الان بگویند که در این یک سال چه کردند؟ تورم را کنترل کردند؟ سیاست خارجی را درمان کردند؟ برجام را به جایی رساندند؟ جز اینکه ناکارآمدی تداوم یافت؟ برای حل مسایل ایران، این چرخه معیوب باید بسته شود. درمان معضلات جامعه خیلی پیچیدهتر از وعدههای «جمع کردن ماجرا»ست. یکی از لوازم آن، بهره بردن از نخبگان و شایستگان است. این راهی که در پیش گرفته شده، نتیجهای نخواهد داشت. ممکن است بحران و اعتراضاتی را جمع کنند؛ اما آن را حل نمیکنند. الان 10 سال است ایران روزبهروز فقیرتر، کمآبتر و با کمبود منابع بیشتر مواجه میشود. حالا ما پس از اعتراضات اخیر در فرآیندی گرفتار شدهایم که بهتدریج، امنیت کشور را میتواند دچار مخاطره کند. توقف این روند، نیازمند اصلاح سیاستهای داخلی و خارجی است. ادامه این مسیر، جز ضعیف کردن ایران حاصلی نخواهد داشت.